دیوان شمس/دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۵:۰۰ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال)
از مولوی
'


دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال ستاره‌ها بنگر از ورای ظلمت و نور چو ذره رقص کنان در شعاع نور جلال اگر چه ذره در آن آفتاب درنرسد ولی ز تاب شعاعش شوند نور خصال هر آن دلی که به خدمت خمید چون ابرو گشاد از نظرش صد هزار چشم کمال دهان ببند ز حال دلم که با لب دوست خدای داند کو را چه واقعه‌ست و چه حال مکن اشارت سوی دلم که دل آن نیست مپر به سوی همایان شه بدان پر و بال جراحت همه را از نمک بود فریاد مرا فراق نمک‌هاش شد وبال وبال چو ملک گشت وصالت ز شمس تبریزی نماند حیله حال و نه التفات به قال