دیوان شمس/چه کارستان که داری اندر این دل

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۴:۵۶ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (چه کارستان که داری اندر این دل)
از مولوی
'


چه کارستان که داری اندر این دل چه بت‌ها می‌نگاری اندر این دل بهار آمد زمان کشت آمد کی داند تا چه کاری اندر این دل حجاب عزت ار بستی ز بیرون به غایت آشکاری اندر این دل در آب و گل فروشد پای طالب سرش را می‌بخاری اندر این دل دل از افلاک اگر افزون نبودی نکردی مه سواری اندر این دل اگر دل نیستی شهر معظم نکردی شهریاری اندر این دل عجایب بیشه‌ای آمد دل ای جان که تو میر شکاری اندر این دل ز بحر دل هزاران موج خیزد چو جوهرها بیاری اندر این دل خمش کردم که در فکرت نگنجد چو وصف دل شماری اندر این دل