انوری (غزلیات)/عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۵۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | انوری (غزلیات) (عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد) از انوری |
' |
عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد چه میکنی به چه مشغولی و چه میطلبی چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد چنان که بود گمان رهی به بدعهدی به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد کرانه کردی از من تو خود ندانستی که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد