انوری (غزلیات)/جانا دلم از غمت به جان آمد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۴۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | انوری (غزلیات) (جانا دلم از غمت به جان آمد) از انوری |
' |
جانا دلم از غمت به جان آمد جانم ز تو بر سر جهان آمد از دولت این جهان دلی بودم آن نیز به دولتت گران آمد آری همه دولتی گران آید چون پای غم تو در میان آمد در راه تو کارها بنامیزد چونان که بخواستم چنان آمد در حجرهی دل خیال تو بنشست چون عشق تو در میان جان آمد جان بر در دل به درد میگوید دستوری هست در توان آمد از دست زمانه داستان گشتم چون پای دلم در آستان آمد گفتم که تو از زمانه به باشی خود هر دو نواله استخوان آمد یکباره سپر بر انوری مفکن با او همه وقت بر توان آمد