انوری (غزلیات)/دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۰:۴۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | انوری (غزلیات) (دردم فزود و دست به درمان نمیرسد) از انوری |
' |
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد در ظلمت نیاز بجهد سکندری خضر طرب به چشمهی حیوان نمیرسد برخوان از آنکه طعمهی جانست هیچ تن آنجا به پای عقل بجز جان نمیرسد جان دادهام مگر که به جانان خود رسم جانم برون شدست و به جانان نمیرسد خوانی که خواجهی خرد از بهر جان نهاد مهمان عقل بر سر آن خوان نمیرسد گفتم به میزبان که مرا زلهای فرست گفتا هنوز نقل به دربان نمیرسد فتراک این سوار به تو کی رسد که خود گردش هنوز بر سر سلطان نمیرسد طوفان رسید در غمت و انوری هنوز قسمت سرای نوح به طوفان نمیرسد