اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی) از اوحدی مراغهای |
' |
گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی ما ز تو سرکشتریم،پس تو چه پنداشتی؟ ما دل صد آشنا بهر تو بگذاشتیم ای که ز بیگانگی هیچ بنگذاشتی با تو چه سودی نداشت صلح، به جنگ آمدیم کار چو مشکل شود جنگ به از آشتی شاخ ستم کشتهای، بار جفایی بچین هم تو توانی درود تخم که خود کاشتی دوش فرستادهای: کز تو ندارم خبر خود بنگویی که: تو از که خبر داشتی؟ با دگران مر ترا هر چه میسر نشد از غم و رنج و جفا بر دلم انباشتی شغل تو گر خواجگیست، در پی آن روز، که هست کار من و اوحدی رندی و ناداشتی