اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی) از اوحدی مراغهای |
' |
چون فتنه شدم بر رخت، ای حور بهشتی رفتی و مرا در غم خود زار بهشتی با دست تو من پای فشارم به چه قوت؟ با روی تو من صبر نمایم به چه پشتی؟ بر خاک سر کوی تو یک روز بگریم زان گونه که بیرون نتوان رفت به کشتی دانم که: حسابی نبود روز قیامت او را که بدین حال تو امروز بکشتی پیش که توان برد خود این غصه؟ که پیشت صد قصه نبشتم که جوابی ننبشتی از خوی تو بس گل که به خونابه سرشتم تا خود تو بدین خوی و نهاد از چه سرشتی؟ در خاطر خود جز تو خیالی نگذارد آنرا که تو یکروز به خاطر بگذشتی ای دل، که همی جویی ازین دام رهایی آن روز که گفتیم چرا باز نگشتی؟ چون اوحدی از قامت او درد همی چین کین میوهی آن شاخ بلندست که کشتی