اوحدی مراغهای (غزلیات)/ببر، ای باد صبحدم، بده ای پیک نیکپی
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ببر، ای باد صبحدم، بده ای پیک نیکپی) از اوحدی مراغهای |
' |
ببر، ای باد صبحدم، بده ای پیک نیکپی سخن عاشقان بدو، خبر بیدلان بوی ز من آن شوخ دیده را چو ببینی بگوی تو: عجب از حال بیدلان، که چنین غافلی تو، هی! چو دف آن خسته را مزن، که دمی بیحضور تو نتواند ز چنگ غم، که ننالد بسان نی بنمودم هزار پی بتو احوال خویشتن ننوشتی جواب آن که نمودم هزار پی ز برم تا برفتهای تو، زمانی نمیشود نه گشاینده بند غم، نه گوارنده جام می سخن بوسه گفتهای، بنگویی که: چند و چون؟ خبر وصل دادهای، ننمودهای که: کو و کی؟ مکن، ای مدعی، مرا ز درش دور بعد ازین که من آن خاک کوچه را نفروشم به تاج کی ز پی آنکه بنگرم رخ لیلی ز گوشهای من مجنون خسته را، که برد به کنار حی؟ اگر، ای اوحدی، تو هم دل خود را تو دوستی؟ به رخ و زلف او دهی، برهی زین بهار و دی