اوحدی مراغهای (غزلیات)/عمر که بیاو گذشت، ذوق ندیدیم ازو
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (عمر که بیاو گذشت، ذوق ندیدیم ازو) از اوحدی مراغهای |
' |
عمر که بیاو گذشت، ذوق ندیدیم ازو دل بر شادی نخورد، تا ببریدیم ازو دست تمنای ما شاخ امیدی نشاند لیک به هنگام کار میوه نچیدیم ازو چند جفا گفت و زو دل نگرفتیم باز چند ستم کرد و رو در نکشیدیم ازو گر چه ستمگار بود خاطر ازو برنگشت ور چه جفا پیشه داشت ما نرمیدیم ازو از پی چندین طلب دل چو ز باغ رخش سیب گزیدن نیافت، دست گزیدیم ازو زو دل ما بعد ازین عشوه نخواهد خرید کاتش ما برفروخت هر چه خریدم ازو گر زتو پرسند: کیست عاشق دیوانه؟ گو ما، که نشان وفا میطلبیدیم ازو باز شنیدیم: کو آتش ما میکشد رو، که بجز باد نیست هر چه شنیدیم ازو بر سر خوان لبش، پیش حسودان ما آن همه حلوا چه سود؟ چون نچشیدیم ازو چون به در دل رسی،رنگ رخ اوحدی خود بتو گوید که: ما در چه رسیدیم ازو؟