اوحدی مراغهای (غزلیات)/حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو) از اوحدی مراغهای |
' |
حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو عشق زندان و حصارش که شدم پیر درو خم ابروت کمانیست، که دایم باشد هم کمان مهره و هم ناوک و هم تیر درو حلقهی زلف تو دامیست گره گیر، که هست حلق و پای دل من بسته به زنجیر درو جنتست آن رخ خوب و ز دهان و لب تو میرود جوی شراب و عسل و شیر درو خود که جوید ز کمند سر زلف تو خلاص؟ که به اخلاص رود گردن نحجیر درو بسم این کار پریشان، که نمیبینم جز جگر ریش و دل سوخته توفیر درو گر من از عشق تو آشفته شوم نیست عجب کاوحدی شیفته شد با همه تدبیر درو