اوحدی مراغهای (غزلیات)/در صدد هلاک من شیوهی چشم مست تو
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (در صدد هلاک من شیوهی چشم مست تو) از اوحدی مراغهای |
' |
در صدد هلاک من شیوهی چشم مست تو مرد کشی و سرکشی عادت زلف پست تو غیرت دل نشاندم بر سر آتشی دگر هر نفسی که بنگرم با دگری نشست او هر سر مویت، ای پسر، دست گرفته خاطری در عجبم که: چون بود از همه باز رست تو؟ مست توام، چه میدهی باده به دست مست خود؟ بوسه بده، که نشکند باده خمار مست تو تا به کنون اگر سرم داشت هوای دیگری دست بیار، تا از آن توبه کنم به دست تو با همه زیرکی، نگر: صید تو گشت اوحدی ور تو تویی، در اوفتد پنجه ازو به شست تو