اوحدی مراغهای (غزلیات)/دشمن دون گر نگفتی حال من
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دشمن دون گر نگفتی حال من) از اوحدی مراغهای |
' |
دشمن دون گر نگفتی حال من خود به گفتی چشم مالامال من هر شبی از چرخ نیلی بگذرد نالهای این تن چون نال من حال من چون خال مشکین تیره شد در فراق یار مشکین خال من کاشکی! آن روی فرخ مینمود تا ازو فرخنده گشتی فال من روز عمرم شب شد و پیدا نگشت روز این شبهای همچون سال من بر دل ریشم دلیلی روشنست راستی را پشت همچون سال من مرغ او بودم، چرا برمیتپم؟ گر نزد تیر بلا بر بال من؟ کاشکی!دستم به مالی میرسید کز برای دوست گشتی مال من وه! که روز اوحدی بیروی دوست شد سیه چون نامهی اعمال من