اوحدی مراغهای (غزلیات)/به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران) از اوحدی مراغهای |
' |
به نام ایزد! چه رویست این؟ که حیرانند ازو حوران چنین شیرین نباشد در سپاه خسرو توران دلم نزدیک آن آمد که: از درد تو خون گردد ولی پوشیده میدارم نشان دردش از دوران بخندی چون مرا بینی که: خون میگریم از عشقت ز مثل این خرابیها چه غم دارند معموران؟ چو شاخ گل زر عنایی بهر دستی همی گردی دریغ آمد مرا شمعی چنین در دست بینوران تو چندین شکر از تنگ دهان خود فرو ریزی ندانستی که: از گرمی بجوش آیند محروران؟ طبیب خفتهی ما را همی باید خبر کردن که: امشب ساعتی بر هم نیامد چشم رنجوران ز نوش حقهی لعل تو چون شهدی طلب داردم رقیبانت همی جوشند گرد من چو زنبوران نظر بر منظر خوب تو تا کردم، دل خود را تهی میدارم از سودای دلبندان و منظوران مدار از اوحدی امید دینداری و مستوری که عشقت پرده بر خواهد گرفت از کار مستوران