اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟)
از اوحدی مراغه‌ای
'


مرا مپرس که: چون شرمسارم از یاران؟ ز دست این دم چون برف و اشک چون باران به خاک پای تو محتاجم و ندارم راه بر آستان تو از زحمت طلب‌گاران مرا ز طعنه‌ی بیگانه آن جفا نرسید که از تعنت همسایگان و همکاران به روز جنگ ز دست غمت به فریادم چو روز صلح ز غوغای آشتی خواران ز پهلوی کمرت کیسها توانم دوخت ولی مجال ندارم ز دست طراران هزار شربت اگر می‌دهی چنان نبود که بوی وصل، که واصل شود به بیماران به اوحدی نرسد نوبت وصال تو هیچ اگر نه کم شود این غلغل هواداران