اوحدی مراغهای (غزلیات)/دل خود را به دیدار تو حاجتمند میدانم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (دل خود را به دیدار تو حاجتمند میدانم) از اوحدی مراغهای |
' |
دل خود را به دیدار تو حاجتمند میدانم غم هجر تو بنیادم بخواهد کند، میدانم مرا گویی: سر خود گیر و پایم بستهای محکم عظیم آشفتهام، لیکن خلاص از بند میدانم لبت پوشیده برد از من دل گمراه و من هرگز حدیث او نمیگویم بکس، هر چند میدانم شبم یک بوسه فرمودی که: خواهم داد، لیکن من به بوسی زان دهن مشکل شوم خرسند، میدانم مرا هر دم ز پیش خود برانی چون مگس، لیکن نخواهم رفتن از پیشت، که قدر قند میدانم تو میگویی: کزین پس من وفا ورزم، بلی خوبان بگویند این حکایتها و نتوانند ، میدانم همه دم، اوحدی، زین پس مده پند و ببین او را که چونش عاشقم با آنکه خیلی پند میدانم