اوحدی مراغهای (غزلیات)/وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم) از اوحدی مراغهای |
' |
وه! که امروز چه آشفته و بیخویشتنم دشمنم باد بدین شیوه که امروز منم شد چو مویی تنم از غصهی نادیدن تو رحمتی کن، که ز هجر تو چو موییست تنم اثری نیست درین پیرهن از هستی من وین تو باور نکنی، تا نکنی پیرهنم دهنت دیدم و تنگ شکرم یاد آمد سخنی گفتی و از یاد برفت آن سخنم از دهان تو چو خواهم که حدیثی گویم یاوه گردد سخن از نازکی اندر دهنم گر بمیرم من و آیی به نمازم بیرون تا لب گور به ده جای بسوزد کفنم آتش عشق تو از سینهی من ننشیند مگر آن روز که در خاک نشانی بدنم خلق گویند: برو توبه کن از شیوهی عشق میکنم توبه ولی بار دگر میشکنم گر زند بر جگرم چشم تو هر دم تیری اوحدی نیستم، ار پیش رخت دم بزنم