اوحدی مراغهای (غزلیات)/صد بار ز مهرت ار بمیرم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (صد بار ز مهرت ار بمیرم) از اوحدی مراغهای |
' |
صد بار ز مهرت ار بمیرم یک ذره دل از تو بر نگیرم از شهرم اگر برون کنی سهل بیرون مگذار از ضمیرم از من نسزد شکایت تو گر خار نهی و گر حریرم ای کاج! مرا نسوختی هجر دانند که بندهی اسیرم یاد از تن همچو شیرش، ای دل کم کن، که نه یوز این پنیرم من نشکنم این خمار هرگز کز عشق سرشته شد خمیرم چون درد تو نیست هیچ دردی زان هیچ دوا نمیپذیرم بر گور من ار گذر کنی تو برخیزم و دامنت بگیرم دوشم به فلک رسید ناله و امروز به چرخ شد نفیرم گر پیر شود سرم چه سودست؟ چون دل نشود مرید پیرم حال دل من بکس مگویید کین نامه غلط کند دبیرم از مهر تو بست چرخ نقشم با عشق تو داد دایه شیرم بگذار به محنت اوحدی را گو من ز محبتت بمیرم