اوحدی مراغهای (غزلیات)/درون خود نپسندم که از تو باز آرم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (درون خود نپسندم که از تو باز آرم) از اوحدی مراغهای |
' |
درون خود نپسندم که از تو باز آرم بدین قدر که: تو بیرون کنی به آزارم مرا به عمر خود امید نیم ساعت نیست به بوی تست شبی گر به روز میآرم حکایت شب هجران و روز تنهایی زمن بپرس، که شب تا بروز بیدارم ز شهر نیز بدر میروم، که خانهی خلق خراب میشود از آب چشم خونبارم میان ما و تو جز گرد این وجود نماند بدان رسید که این گرد نیز نگذارم ز سینه بوی کسی جز تو گر بمن برسد خراب کرده بهخون دلش بینبارم مرا بلاله طمع بود و گل ز چهرهی تو گلم نداد، ولی تنگ مینهد خارم اگر تو زهره جبین میخری به بوسه مرا بخر وگرنه رها کن، که مشتری دارم محبت تو همی ورزم، ای پری، مگذار که محنت تو بسوزاند اوحدیوارم