اوحدی مراغهای (غزلیات)/به یک نظر چو ببردی دل زبون ز برم
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۲۹ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (به یک نظر چو ببردی دل زبون ز برم) از اوحدی مراغهای |
' |
به یک نظر چو ببردی دل زبون ز برم چرا به دیدهی رحمت نمیکنی نظرم؟ به تن ز پیش تو دورم، ولی دلم بر تست نگاه دار دلم را، که سوختی جگرم روا مدار که: با دشمنان من شب و روز تو جام بر لب و من بیلب تو جامه درم بدان صفت زدهای خیمه بر دلم شب و روز که سال و ماه تو گویی به خیمهی تو درم ز هر چه خلق بگویند و هر سخن که رود به جز حدیث تو چیزی نمیکند اثرم به ترک آینه گفتم چو عاشق تو شدم ز بیم آنکه مبادا به خویشتن نگرم شنیدهام که: ترا با شکستگان کاریست بدان نشاط و هوس دم بدم شکستهترم خیال بود که: وقتی به رغم بدگویان شب فراق به پرسش در آمدی ز درم کنون ز نیمه ره او نیز باز میگردد که راه سیل گرفتست از آب چشم ترم چه جور ازین بتر آخر؟ که از برای یکی به پیش تیر جفای هزار کس سپرم دلت ببخشد و بر حال من نبخشی تو ز آه اوحدی ار بشنوی شبی خبرم