اوحدی مراغهای (غزلیات)/گر دستها چو زلف در آرم به گردنش
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۰۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گر دستها چو زلف در آرم به گردنش) از اوحدی مراغهای |
' |
گر دستها چو زلف در آرم به گردنش کس را بدین قدر نتوان کرد سرزنش دیگر بر آتش غم او گرم شد دلم آن کو خبر ندارد ازین غم خنک تنش! دستم نمیرسد که: کنم دستبوس او ای باد صبحدم، برسان خدمت منش آن کو دلیل گشت دلم را به عشق او خون من شکستهی بیدل به گردنش گر خون دیدها به گریبان رسد مرا آن نیستم که دست بدارم ز دامنش دانم که باد را بر او خود گذار نیست ترسم که: آفتاب ببیند ز روزنش گر جز به دوست باز کند دیده اوحدی چون دیدهای باز بدوزم به سوزنش