اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل) از اوحدی مراغهای |
' |
ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل در همه عالم که دید عشق چنین بیخلل؟ از سر من شور تو هیچ نیاید برون گر چه سر آید زمان ور چه در آید اجل هیچ کسم، گر بدل بر تو گزینم به دل هیچ کسی خود بدل بر تو گزیند بدل؟ شمع لبت را بدید، مهر گرفت از عقیق موم دهانت بدید مهر گرفت از عسل راهرو عقل را زلف تو دارالامان کار کن روح را لطف تو بیتالعمل بوده ز جور تو ما در همه وقتی زبون گشته به مهر تو ما در همه گیتی مثل ماه شبستان تو مورچهی وتخت جم وصل تو و جان ما یوسف و سیم دغل زلف تو تن را نوشت سورهی نون بر ورق قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل چشم مرا از لبت نیست گزیری که، هست لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل فوت نشد نکتهای از کشش و از جسش با لب و زلف ترا مرتبهی عقد و حل اوحدی از دیر باز فتنهی تست، ای غزال تا نشود ناامید زود نیوش این غزل