دیوان شمس/میر شکار من که مرا کردهای شکار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (میر شکار من که مرا کردهای شکار) از مولوی |
' |
میر شکار من که مرا کردهای شکار بیتو نه عیش دارم و نه خواب و نه قرار دلدار من تویی سر بازار من تویی این جمله جور بر من مسکین روا مدار ای آنک یار نیست تو را در جهان عشق من در جهان فکنده که ای یار یار یار درده از آن شراب که اول بدادهای زان چشمهای مست تو بشکن مرا خمار از آسمان فرست شرابی کز آن شراب اندر زمین نماند یک عقل هوشیار روزی هزار کار برآری به یک نظر آخر یکی نظر کن و این کار را برآر