امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۶:۴۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود) از امیر خسرو دهلوی |
' |
ز هجرش بس که در خود گم شدم آگاهیم نبود که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد؟ لبانت آنچنان بوسم که جایم بر لبان آید کنارت آن زمان گیرم که عمرم در میان باشد بیفشان جرعهیی ساقی گرایی بر سرم روزی که خشت قالبم خاک سر کوی مغان باشد خیال روی و قدش را درون دیده جا کردم که جای سرو گل آن به که برآب روان باشد سر زلفت مترس بر باد خواهد داد میدانم که رسوا میشود دزدی که در مهتاب میگردد