امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت) از امیر خسرو دهلوی |
' |
مهی گذشت که آن مه به سوی ما نگذشت شبی نرفت که برجان ما بلا نگذشت مرا ز عارض او دیر شد گلی نشگفت چو گلبنی که بر او هیچگه صبا نگذشت گذشت در دل من صد هزار تیر جفا که هیچ در دل آن یار بیوفا نگذشت مسیح من چو مرا دم نداد جان دادم ولیک عمر ندانم گذشت یا نگذشت کبوتری نبرد سوی دوست نامهی من کز آتش دل من مرغ در هوا نگذشت چه سود ملک سلیمانت خسروا به سخن که هدهد تو گهی جانب سبا نگذشت درین هوس که ببیند به خواب چشم ترا بخفت نرگس و بیدار گشت و باز بخفت بباغ با تو همی کرد سرو پای دراز به یک طپانچه که بادش بزد دراز بخفت به تشنگی بیابان عشق شد معلوم که سایه شین سلامت نه مراد این سفر است چه نقش بندی از اندیشهیی که بی عشق است چه روی بینی از آیینه یی که در زنگ است هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد که چشم خوبان همچون دهانشان تنگ ست شگوفه غالیه بو گشت و باغ گلرنگ است هوای بادهی صافی و نغمهی چنگ است مکن ز سنگدلی جور بر من مسکین که آخر این دل مسکین دل است نی سنگ است هزار سال ترا بینم و نگردم سیر ولی دریغ که بنیاد عمر محکم نیست