اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر)
از اوحدی مراغه‌ای
'


شهر بگرفت آن کمان ابرو به بالای چو تیر خسروان را جای تشویشست ازان اقلیم گیر بردمش پیش امیری، تا بخواهم داد ازو چون بدید او را، ز من آشفته دل‌تر شد امیر هر دبیری را که فرمایم نبشتن نامه‌ای پیش او جز شرح حال خویش ننویسد دبیر آن تن همچون خمیر سیم و آن موی دراز کرد باریکم چو مویی کش برآرند از خمیر میل عاشق چون کند دلبر؟ چو نپسندد ر قیب داد مسکین کی دهد سلطان؟ چو نگذارد وزیر در دل او عاقبت یک روز تاثیری کند ناله و آهی که هر شب میرسانم تا اثیر هر که همچون اوحدی خود را نخواهد مبتلا گو: نظر کمتر فکن بر روی یار بی‌نظیر