اوحدی مراغهای (غزلیات)/من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر) از اوحدی مراغهای |
' |
من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر کین زمان میخوردم و در حال میخواهم دگر محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی بادهای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟ رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر روی گندمگون او با من نمیدانم چه کرد؟ این همی دانم که: همچون کاه میکاهم دگر با زنخدانش مرا میلیست، میدانم که: زود خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر هم ببخشیدی دلش بر نالهی شبهای من گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی چون توان از عشق ببریدن با کراهم دگر؟ اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن میکند گو: سفر میکن، که من حیران آن ماهم دگر