اوحدی مراغهای (غزلیات)/وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۵ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر) از اوحدی مراغهای |
' |
وقت گلست، ای غلام، روز می است، ای پسر شیشه بیار و قدح، پسته بریز و شکر جامهی زهدی، که بود بر تن ما، تنگ شد بادهی صافی بیار، جامهی صوفی ببر ای صنم چنگ ساز، تن چه زنی؟ رود زن ای بت عاشقنواز، غم چه خوری؟ باده خور می که تو داری به کف روزی و مقسوم تست تا نخوری قسم خود وعده نیاید به سر چون به یقین خورد نیست روزی خود را، تو نیز دیر چه پایی؟ بنوش، تا برسی زودتر ای که میان بستهای باز به خونریز ما چند ز مسکین کشی؟ کار نداری دگر؟ بار تو من بردهام، بر دگری میخورد رنج زیادت ببین، کار سعادت نگر روز و شبم بردرت، دیده به امید تو از در وصلی درآی، تا ندوم دربدر در دل من سوز عشق شعله زن آمد و لیک زانچه مرا در دلست هیچ نداری خبر باده بیاور، که هیچ توبه نخواهند کرد مدعی از وعظ خشک، اوحدی از شعر تر