اوحدی مراغهای (غزلیات)/سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میید
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میید) از اوحدی مراغهای |
' |
سحر گه چون نسیم زلف آن دلدار میید درخت شوقم از برگش به برگ و بار میید ز توفان خفتگان کوچه را آگاه دار امشب که سیل گریهی این دیدهی بیدار میید حروف نامهام بینقطه آن بهتر که از چشمم بسست این قطرههای خون که بر طومار میید نمیآید ز من کاری درین اندوه و سهلست این گر آن دلدار شهر آشوب من در کار میید نگارینا، به خاک آستانت فخرها دارم نمیدانم چرا از من چنینت عار میید؟ اگر بیچارهای نزد تو میید، مکن عیبش کمندش چون تو در خود میکشی ناچار میید مپرس از اوحدی حال نماز و صوم و قرایی که مسکین این زمان از خانهی خمار میید