اوحدی مراغهای (غزلیات)/گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۲:۰۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود) از اوحدی مراغهای |
' |
گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود مهر تو بر صحیفهی جان نقش کردهایم مشکل خیال روی تو از دل بدر شود گفتی که: مختصر بکنیم این سخن، ولی گر بر لبم نهی لب خود، مختصر شود غیر از دو بوسه هر چه به بیمار خود دهی گر آب زندگیست، که بیمارتر شود گر ما بلا کشیم ز بالات، عیب نیست کار دلست و راست به خون جگر شود از فرق آسمان برباید کلاه مهر دستی که در میان تو روزی کمر شود روزی به آستانهی وصلی برون خرام تا اوحدی به جان و دلت خاک در شود