اوحدی مراغهای (غزلیات)/روز هجران آن نگار این بود
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (روز هجران آن نگار این بود) از اوحدی مراغهای |
' |
روز هجران آن نگار این بود منتهای وصال یار این بود روی او لالهی بهارم بود عمر آن لالهی بهار این بود هست از اندیشه در کنارم خون بحر اندیشه را کنار این بود کرده بودم ز وصل جامی نوش میآن جام را خمار این بود جان سفر کرد و بر قرار خودی ای دل بیوفا، قرار این بود؟ بار غم بر دلم همی بینی آخر، ای چشم اشکبار، این بود؟ منم، ای چرخ، زینهاری تو آن همه عهد و زینهار این بود؟ اختیاری دگر نشاید کرد چرخ را چون که اختیار این بود خار و گل با همند، میدیدم گل ز دستم برفت و خار این بود مرگ ازین دیدها نهان آید پیش من مرگ آشکار این بود دل ما از فراق میترسید چون بدیدیم، ختم کار این بود اوحدی، بر تو گر جفایی رفت چه کنی؟ حکم کردگار این بود