اوحدی مراغهای (غزلیات)/نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند) از اوحدی مراغهای |
' |
نگار من به یکی لحظه صد بهانه کند وگر به جان طلبم بوسهای رهانه کند به سنگ خویش بریزد ز طره عنبر و مشک هر آنگهی که سر زلف را به شانه کند ز چشم من پس ازین گر چنین رود سیلاب درین دیار کسی را مهل که خانه کند به وقت مرگ وصیت کنم رفیقی را که گور من هم از آن خاک آستانه کند به زلف او دلم از بهر خال شد بسته که مرغ میل به دام از برای دانه کند زمانه مایهی بیداد بود و طرهی او بدان رسید که بیداد بر زمانه کند به شیوه گوشهی چشمش چو ناوک اندازد ز گوشهی جگر اوحدی نشانه کند