اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون عشق در آید، قدم سر بنماند
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۵۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (چون عشق در آید، قدم سر بنماند) از اوحدی مراغهای |
' |
چون عشق در آید، قدم سر بنماند عشقت به بر آید، چو ترا بر بنماند توحید به جایی برساند قدمت را کش نیک و بد و ممن و کافر بنماند آنست ریاضت که: چو زان بوته برآیی از ذات تو جز روح مصور بنماند چندین به میسر شدن کار چه نازی؟ آنست میسر که: میسر بنماند ای سر بگریبان هوس بر زده، میکوش کان دامن آلوده چنان تر بنماند روح تو چو مرغیست درین راه،چنان کن کندر گل تشویر تو چون خر بنماند در حلقهی عشق ار نبود نفس ترا راه هشدار! که چون حلقه بر آن در بنماند آن کس که به زر فخر کند خاک به از وی آن روز که در کیسه او زر بنماند ای اوحدی، آن نام طلب دار، که او را بر جان بنویسند چو دفتر بنماند