اوحدی مراغهای (غزلیات)/مرا حدیث غم یار من بباید گفت
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۸ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (مرا حدیث غم یار من بباید گفت) از اوحدی مراغهای |
' |
مرا حدیث غم یار من بباید گفت گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند ضرورتست که با مرد و زن بباید گفت دل شکستهی من گم شد، این سخن روزی بدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت حدیث دوستی و قصهی وفاداری به من چه سود؟ به دلدار من به باید گفت ز درد دوری او تا بکی کشم خواری؟ چو طاقتم به سر آمد سخن بباید گفت نسیم صبح، اگر از یوسفم جدا گشتی بما حکایت آن پیرهن بباید گفت دوای درد دل اوحدی به دست کنم گرم بهر که درین انجمن بباید گفت