اوحدی مراغهای (غزلیات)/آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۱۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت) از اوحدی مراغهای |
' |
آن ستمگر، که وفای منش از یاد برفت آتش اندر من مسکین زد و چون باد برفت او به بغداد روان گشت و مرا در پی او آب چشمست که چون دجلهی بغداد برفت گر چه میگفت که: از بند شما آزادم همچنان بندهی آنیم، که آزاد برفت او چو برخاست غم خود به نیابت بنشاند تا نگویی که: سپهر از بر بیداد برفت از من خسته به شیرین که رساند خبری؟ کز فراق تو چها بر سر فرهاد برفت! پیش ازین در دل من هر هوسی بگذشتی دل بدو دادم و دانم همه از یاد برفت اوحدی، از غم او ناله نمیباید کرد سهل کاریست غم ما، اگر او شاد برفت