اوحدی مراغهای (غزلیات)/ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۳۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست) از اوحدی مراغهای |
' |
ترک گندم گون من هر دم به جنگی دیگرست روی او را هر زمان حسنی و رنگی دیگرست تنگهای شکر مصری بسی دیدیم، لیک شکر شیرین دهان او ز تنگی دیگرست از میان دلبران شنگ و گل رویان شوخ یار ما را میرسد، شوخی و شنگی دیگرست بیدلان خسته را زان زلفهای چون رسن هر زمان در گردن دل پالهنگی دیگرست بیوفا خواند مرا خود پیش ازین در عشق او نام من بد گشته بود، این نیز ننگی دیگرست چون بگویم: صلح کن، گوید: بگیرم در کنار راستی صلحی چنین بنیاد جنگی دیگرست ای نصیحتگو،دمی چنگ از گریبانم بدار کین زمانم دامن خاطر به چنگی دیگرست از کمان ابروی آن تیر بالا هر نفس اوحدی را در دل مسکین خدنگی دیگرست پیش ازین سنگی ز راه خویش اگر بر میگرفت این زمان نتوان، که دستش زیر سنگی دیگرست