اوحدی مراغهای (غزلیات)/روزگار از رخ تو شمعی ساخت
نسخهٔ تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۲۱:۴۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (روزگار از رخ تو شمعی ساخت) از اوحدی مراغهای |
' |
روزگار از رخ تو شمعی ساخت آتشی در نهاد ما انداخت ما طلبگار عافیت بودیم در کمین بود عشق، بیرون تاخت سوختم در فراق و نیست کسی که مرا چارهای تواند ساخت مگر او رحمتی کند، ورنه هر کرا او بزد، کسی ننواخت عاشقانش چرا کشند به دوش؟ سر، که در پای دوست باید باخت اوحدی آن چنان درو پیوست که نخواهد به خویشتن پرداخت سخن او نمیتوان گفتن دم نزد هر که این سخن بشناخت