صائب تبریزی (غزلیات)/سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
' | صائب تبریزی (غزلیات) (سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی) از صائب تبریزی |
' |
سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی دو سه جامی بکش، از شرم برآ ای ساقی از می و نقل به یک بوسه قناعت کردیم رحم کن بر جگر تشنهی ما ای ساقی پنبه را وقت سحر از سر مینا بردار تابرآید می خورشید لقا ای ساقی بوسه دادی به لب جام و به دستم دادی عمر باد و مزهی عمر ترا ای ساقی! دهنم از لب شیرین تو شد تنگ شکر چون بگویم به دو لب، شکر ترا ای ساقی؟ شعله بیروغن اگر زنده تواند بودن طبع بی می نکند نشو و نما ای ساقی صائب تشنه جگر را که کمین بندهی توست از نظر چند برانی به جفا ای ساقی؟