خاقانی (غزلیات)/عتاب رنگ به من نامهای فرستادی
' | خاقانی (غزلیات) (عتاب رنگ به من نامهای فرستادی) از خاقانی |
' |
عتاب رنگ به من نامهای فرستادی مرا به پردهی تشریف راه نو دادی صحیفههای معانی نوشتی و سر آن به دست مهر ببستی و مهر بنهادی چو نقش عارض و زلف تو نوک خامهی تو نمود بر ورق روز از شب استادی مرا نمودی کای پای بست محنت ما به غم مباش که ما را هنوز بر یادی مترس اگرچه به صد درد و بند بسته شدی کنون که بندهی مایی ز هر غم آزادی از آن زمان که بدیدم نگار خامهی تو نگار نامهی من گشت نامت از شادی ز لطفها که نمودی گمان برم که همی در بهشت بر اهل نیاز بگشادی ز فصلها که نوشتی یقین شدم که همی دم مسیح بر مردگان فرستادی دلیل که از غم غربت چو دیر بود خراب به روزگار تو چون کعبه شد به آبادی ز رغم آنکه مرا در غم تو طعنه زنند غم تو شادی من شد که شادمان بادی