عطار (غزلیات)/دردا که ز یک همدم آثار نمیبینم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (دردا که ز یک همدم آثار نمیبینم) از عطار |
' |
دردا که ز یک همدم آثار نمیبینم دل باز نمییابم دلدار نمیبینم در عالم پر حسرت بسیار بگردیدم از خیل وفاداران دیار نمیبینم در چار سوی عالم شش گوشهی توتویش یک دوست نمیبینم یک یار نمیبینم بسیار وفا جستم اندک قدم از هرکس در روی زمین اندک بسیار نمیبینم چندان که در آن وادی کردم طلب یک گل در عرصهی این وادی جز خار نمیبینم تا چند درین وادی بر جان و دلم لرزم کانجا به دو جود جان را مقدار نمیبینم تا چند ز نادانی دیوان جهان دارم چون مورد درین دیوان جز مار نمیبینم هر روز ازین دیوان صد غم برما آید دردا که درین صد غم غمخوار نمیبینم گر زانکه اثر بودی در روی زمین کس را زانگونه اثر کم شد کاثار نمیبینم عطار دلت بر کن از کار جهان کلی کز کار جهان یک دل بر کار نمیبینم