عطار (غزلیات)/قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد) از عطار |
' |
قد تو به آزادی بر سرو چمن خندد خط تو به سرسبزی بر مشک ختن خندد تا یاد لبت نبود گلهای بهاری را حقا که اگر هرگز یک گل ز چمن خندد از عکس تو چون دریا از موج برآرد دم یاقوت و گهر بارد بر در عدن خندد گر کشته شود عاشق از دشنهی خونریزت در روی تو همچون گل از زیر کفن خندد چه حیله نهم برهم چون لعل شکربارت چندان که کنم حیله بر حیلهی من خندد تو همنفس صبحی زیرا که خدا داند تا حقهی پر درت هرگز به دهن خندد من همنفس شمعم زیرا که لب و چشمم بر فرقت جان گرید بر گریهی تن خندد عطار چو در چیند از حقهی پر درت در جنب چنان دری بر در سخن خندد