انوری (مقطعات)/من توانم که نگویم بد کس در همه عمر
' | انوری (مقطعات) (من توانم که نگویم بد کس در همه عمر) از انوری |
' |
من توانم که نگویم بد کس در همه عمر نتوانم که نگویند مرا بد دگران گر جهان جمله به بد گفتن من برخیزند من و این کنج و به عبرت به جهان در نگران در بد و نیک جهان دل نتوان بست ازآنک گذرانست بد و نیک جهان گذران جز نکویی نکنم با همه تا دست رسد که بر انگشت نپیچند بدم بیخبران نفس من برتر از آن است که مجروح شود خاصه از گب زدن بیهدهی بیبصران گاو در خرمن من هست مرا میشاید ریش گاوی بود آبستنی از کون خران