انوری (مقطعات)/هرگز گمان مبر که کمالالزمان بمرد
' | انوری (مقطعات) (هرگز گمان مبر که کمالالزمان بمرد) از انوری |
' |
هرگز گمان مبر که کمالالزمان بمرد کو روح محض بود نه جسم فناپذیر میدان که ساکنان فلک سیر گشتهاند از مطربی زهره بدین چرخ گنده پیر خواهش گری به نزد کمالالزمان شدند کو بود در زمانه درین علم بی نظیر گفتند زهره را ز فلک دور کردهایم ای رشک جان زهره بیا جای او بگیر اثر خشمش از نوش پدید آرد نیش نظر لطفش از سیر برون آرد شیر از یکی دو کند آنگه که به کف گیرد تیغ وز دویی یک کند آنگه که بیندازد تیر