جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار)/ای رقم کردهی تو حرف گناه!
' | جامی (اورنگ چهارم سبحة الا برار) (ای رقم کردهی تو حرف گناه!) از جامی |
' |
ای رقم کردهی تو حرف گناه! نامهی عمرت ازین حرف سیاه! وای اگر عهد بقا پشت دهد مرگ بر حرف تو انگشت نهد گسترد دست اجل مهد فراق وز فزع ساق تو پیچد بر ساق دوستان نغمهی غم ساز کنند دشمنان خرمی آغاز کنند وارثان حلقه به گرد سر تو حلقهکوبان ز طمع بر در تو از برون سو به تو گریان نگرند وز درون خرم وخندان نگرند هیچ تن را سر سودای تو نه! هیچ کس را غم فردای تو نه! پیش از آن کیدت این واقعه پیش به که از توبه کنی چارهی خویش دامن از نفس و هوا در چینی پس زانوی وفا بنشینی هر چه بد باشد از آن بازآیی عقد اصرار ز دل بگشایی ز آنچه بگذشت پشیمان باشی اشک اندوه ز مژگان پاشی ره به سر حد خطا کم سپری سوی اقلیم جفا کم گذری چند باشی ز معاصی مزه کش؟ توبه هم بیمزهای نیست، بچش! ملک، از عصمت عصیان پاک است دیو، کافرمنش و بیباک است نکند طبع ملک میل گناه ناید از توبه گری دیو به راه چهره پر گرد کن از خاک نیاز! مژه از خون جگر رنگین ساز! جامهی خود چو فلکزن در نیل! به درون شعله فکن چون قندیل! ز آتش دل شدهام گرم نفس در گنهسوزیام این آتش بس!