جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار)/نقش سراپردهی شاهیست حسن
' | جامی (اورنگ سوم تحفة الا حرار) (نقش سراپردهی شاهیست حسن) از جامی |
' |
نقش سراپردهی شاهیست حسن لمعهی خورشید الهیست حسن حسن که در پردهی آب و گل است تازه کن عهد قدیم دل است ای که چو شکل خوشت آراستند فتنهی ارباب نظر خواستند قد تو سرویست بهشتیچمن روی تو شمعیست بهشتانجمن صورت موزون تو نظم جمال مطلع آن، جبههی فرخنده فال جبههات از نور چو مطلع نوشت ابرویت از نور دو مصرع نوشت سطری از ابروی تو خوشتر نبود لیک کج آمد چو به مسطر نبود بهر تماشاگری روی خویش آینه کن لیک ز زانوی خویش نیست به تو همقدمی، حد کس سایهی تو همقدم توست و بس! صد پی اگر همقدم فکر و رای از سرت آییم فرو تا به پای یک به یک اعضای تو موزون بود هر یک از آن دیگری افزون بود جلوهی حسن تو در افزونی است آینهی چونی و بیچونی است قبلهی هر دیدهور این آینهست منظر اهل نظر این آینهست صورت چونی شده از وی عیان معنی بیچون شده در وی نهان جلوهی این آینهی نوربار از نظر بیبصران دور دار! چهره نهان دار! که آلودگان جز ره بیهوده نپیمودگان، چون به جمال تو نظر واکنند آرزوی خویش تمنا کنند با تو به جز راه هوا نسپرند جز به غرض روی تو را ننگرند