اوحدی مراغهای (غزلیات)/بی تو دل من دمی قرار نگیرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (بی تو دل من دمی قرار نگیرد) از اوحدی مراغهای |
' |
بی تو دل من دمی قرار نگیرد | پند نصیحت کنان به کار نگیرد | |
هر چه در امکان عقل بود بگفتیم | این دل شوریده اعتبار نگیرد | |
داد من امروز ده، که روز ضرورت | یار نباشد که دست یار نگیرد | |
صید توام، ترک من مگیر، که دیگر | صید چنین کس به روزگار نگیرد | |
روز نباشد که در فراق رخ تو | روی من از خون دل نگار نگیرد | |
بر سر من گر تو خاک راه ببیزی | از تو دلم ذرهای غبار نگیرد | |
هر چه بخواهی بکن، که بندهی منقاد | حکم خداوند خویش خوار نگیرد | |
رنج کش، ای اوحدی، که بیالمی کس | آرزوی خویش در کنار نگیرد | |
طالب وصلی، که بردبار نباشد | بوسه از آن لعل قند بار نگیرد |