مثنوی معنوی/پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهی او را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهی او را) از مولوی |
' |
آن عرابی از بیابان بعید | بر در دار الخلافه چون رسید | |
پس نقیبان پیش او باز آمدند | بس گلاب لطف بر جیبش زدند | |
حاجت او فهمشان شد بی مقال | کار ایشان بد عطا پیش از سوال | |
پس بدو گفتند یا وجه العرب | از کجایی چونی از راه و تعب | |
گفت وجهم گر مرا وجهی دهید | بی وجوهم چون پس پشتم نهید | |
ای که در روتان نشان مهتری | فرتان خوشتر ز زر جعفری | |
ای که یک دیدارتان دیدارها | ای نثار دینتان دینارها | |
ای همه ینظر بنور الله شده | بهر بخشش از بر شه آمده | |
تا زنید آن کیمیاهای نظر | بر سر مسهای اشخاص بشر | |
من غریبم از بیابان آمدم | بر امید لطف سلطان آمدم | |
بوی لطف او بیابانها گرفت | ذرههای ریگ هم جانها گرفت | |
تا بدین جا بهر دینار آمدم | چون رسیدم مست دیدار آمدم | |
بهر نان شخصی سوی نانبا دوید | داد جان چون حسن نانبا را بدید | |
بهر فرجه شد یکی تا گلستان | فرجهی او شد جمال باغبان | |
همچو اعرابی که آب از چه کشید | آب حیوان از رخ یوسف چشید | |
رفت موسی کتش آرد او بدست | آتشی دید او که از آتش برست | |
جست عیسی تا رهد از دشمنان | بردش آن جستن به چارم آسمان | |
دام آدم خوشهی گندم شده | تا وجودش خوشهی مردم شده | |
باز آید سوی دام از بهر خور | ساعد شه یابد و اقبال و فر | |
طفل شد مکتب پی کسب هنر | بر امید مرغ با لطف پدر | |
پس ز مکتب آن یکی صدری شده | ماهگانه داده و بدری شده | |
آمده عباس حرب از بهر کین | بهر قمع احمد و استیز دین | |
گشته دین را تا قیامت پشت و رو | در خلافت او و فرزندان او | |
من برین در طالب چیز آمدم | صدر گشتم چون به دهلیز آمدم | |
آب آوردم به تحفه بهر نان | بوی نانم برد تا صدر جنان | |
نان برون راند آدمی را از بهشت | نان مرا اندر بهشتی در سرشت | |
رستم از آب و ز نان همچون ملک | بیغرض گردم برین در چون فلک | |
بیغرض نبود بگردش در جهان | غیر جسم و غیر جان عاشقان |