مثنوی معنوی/تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او) از مولوی |
' |
گفت زن یک آفتابی تافتست | عالمی زو روشنایی یافتست | |
نایب رحمان خلیفهی کردگار | شهر بغدادست از وی چون بهار | |
گر بپیوندی بدان شه شه شوی | سوی هر ادبیر تا کی میروی | |
همنشینی با شهان چون کیمیاست | چون نظرشان کیمیایی خود کجاست | |
چشم احمد بر ابوبکری زده | او ز یک تصدیق صدیق آمده | |
گفت من شه را پذیرا چون شوم | بی بهانه سوی او من چون روم | |
نسبتی باید مرا یا حیلتی | هیچ پیشه راست شد بیآلتی | |
همچو مجنونی که بشنید از یکی | که مرض آمد به لیلی اندکی | |
گفت آوه بی بهانه چون روم | ور بمانم از عیادت چون شوم | |
لیتنی کنت طبیبا حاذقا | کنت امشی نحو لیلی سابقا | |
قل تعالوا گفت حق ما را بدان | تا بود شرماشکنی ما را نشان | |
شبپران را گر نظر و آلت بدی | روزشان جولان و خوش حالت بدی | |
گفت چون شاه کرم میدان رود | عین هر بیآلتی آلت شود | |
زانک آلت دعوی است و هستی است | کار در بیآلتی و پستی است | |
گفت کی بیآلتی سودا کنم | تا نه من بیآلتی پیدا کنم | |
پس گواهی بایدم بر مفلسی | تا مرا رحمی کند شاه غنی | |
تو گواهی غیر گفت و گو و رنگ | وا نما تا رحم آرد شاه شنگ | |
کین گواهی که ز گفت و رنگ بد | نزد آن قاضی القضاة آن جرح شد | |
صدق میخواهد گواه حال او | تا بتابد نور او بی قال او |