مثنوی معنوی/در معنی آنک آنچ ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (در معنی آنک آنچ ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن کی حلوا طبیب را زیان ندارد اما بیماران را زیان دارد و سرما و برف انگور را زیان ندارد اما غوره را زیان دارد کی در راهست کی لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر) از مولوی |
' |
گر ولی زهری خورد نوشی شود | ور خورد طالب سیههوشی شود | |
رب هب لی از سلیمان آمدست | که مده غیر مرا این ملک دست | |
تو مکن با غیر من این لطف و جود | این حسد را ماند اما آن نبود | |
نکتهی لا ینبغی میخوان بجان | سر من بعدی ز بخل او مدان | |
بلک اندر ملک دید او صد خطر | موبمو ملک جهان بد بیم سر | |
بیم سر با بیم سر با بیم دین | امتحانی نیست ما را مثل این | |
پس سلیمان همتی باید که او | بگذرد زین صد هزاران رنگ و بو | |
با چنان قوت که او را بود هم | موج آن ملکش فرو میبست دم | |
چون برو بنشست زین اندوه گرد | بر همه شاهان عالم رحم کرد | |
شد شفیع و گفت این ملک و لوا | با کمالی ده که دادی مر مرا | |
هرکه را بدهی و بکنی آن کرم | او سلیمانست وانکس هم منم | |
او نباشد بعدی او باشد معی | خود معی چه بود منم بیمدعی | |
شرح این فرضست گفتن لیک من | باز میگردم به قصهی مرد و زن |