دیوان شمس/ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده) از مولوی |
' |
ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده | بگذاشته ما را تو و در خود نگریده | |
تو شرم نداری که تو را آینه ماییم | تو آینه ناقص کژشکل خریده | |
ای بیخبر از خویش که از عکس دل تو | بر عارض جانها گل و گلزار دمیده | |
صد روح غلام تو تو هر دم چو کنیزک | آراسته خود را و به بازار دویده | |
بر چرخ ز شادی جمال تو عروسی است | ای همچو کمان جان تو در غصه خمیده | |
صد خرمن نعمت جهت پیشکش تو | وز بهر یکی دانه در این دام پریده | |
ای آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق | کو حالت بشنیده و کو حالت دیده | |
در عشق همان کس که تو را دوش بیاراست | امشب تو به خلوتگه عشق آی جریده | |
چون صبر بود از شه شمس الحق تبریز | ای آب حیات ابد از شاه چشیده |