دیوان شمس/چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند) از مولوی |
' |
چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند | نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند | |
بال برآرد این دلم چونک غمت پرک زند | بارخدا تو حکم کن تا به ابد همین کند | |
چونک ستاره دلم با مه تو قران کند | اه که فلک چه لطفها از تو بر این زمین کند | |
باده به دست ساقیت گرد جهان همیرود | آخر کار عاقبت جان مرا گزین کند | |
گر چه بسی بیاورد در دل بنده سر کند | غیرت تو بسوزدش گر نفسی جز این کند | |
از دل همچو آهنم دیو و پری حذر کند | چون دل همچو آب را عشق تو آهنین کند | |
جان چو تیر راست من در کف تست چون کمان | چرخ از این ز کین من هر طرفی کمین کند | |
دیده چرخ و چرخیان نقش کند نشان من | زانک مرا به هر نفس لطف تو همنشین کند | |
سجده کنم به هر نفس از پی شکر آنک حق | در تبریز مر مرا بنده شمس دین کند |